۱ اسفند ۱۳۸۸

DON'T TELL THE KIDS

سردم بود سوزاندمشان. به جز یکی را. خب سردم بود و بخاری هم کفاف نمی داد. این شد که همه ی کتاب ها را سوزاندم. بعد نوبت رسید به چوب های کتابخانه. و سپس تر کاغذ پاره ها. هر نیمه و کال و نارس و چرک نویس و پاک نویس. گرم شدم و گرسنه. کمد ایستاده ی فیلم ها. بقال بی ذوق مجموعه ی پولانسکی را سیصد گرم پنیر تبریزی دانست و کوبریک ها را نان لواش. شنبه ، باران تهران و گریه های من. یواش

۱ نظر:

Mona گفت...

شکل رمان مون پالاسه پل استر

وقتشه داد بزنی...
فریاد بزنم دوست خوبم

فریاااااد
______________________